می توانستیم حتی صدای نفس کشیدن آنها را از آن طرف کتابها بشنویم.کافی بود یکی از کتابها را بردارند تا ما را ببینند. مادرت را دیدم که داشت از طبقه ی دوم به ما نگاه می کرد. آقای گولدبرگ با صدایی لرزان و در عین حال خشمگین و شکست خورده گفت: «جنگ!ما داریم بدون هیچ هدفی همدیگه رو می کشیم.این جنگ بشریت علیه بشریته و فقط زمانی تموم میشه که دیگه کسی برای جنگیدن باقی نمونده باشه»(متن رمان ص۱۱۸)